همه رفتنی اند...

ساخت وبلاگ

اول. کارآموزیم تموم شد.خیلی زود. زود تر از اون چیزی که حتی فکرش رو می کردم. هم خوب بود و هم بد. بدی ها البته بیشتر تقصیر خودم بود(الهی العفو)... بیکاری زیاد داشتم. وقت هم خیلی تلف کردم. یه کم روسی خوندن یاد گرفتم توو بیکاری! یه کم هم توو بین دانشگاه های روسیه چرخیدم. نمی دونم قراره چی بشه. الخیر فی ما وقع... البت این آخری ها خودم هم دوست داشتم زود تر تموم بشه این کارآموزی ای که هیچ جایی تاثیر نداره. ولی خب فکر نمی کردم اینطوری بشه. زمان داره خیلی برام زود می گذره. داره تموم می شه. تمر مر السحاب. فاعتبر...

مسجد نزدیک کارآموزیم خیلی خوشگل بود. مسجد جامع امام سجاد علیه السلام. یه آقا نادر نامی هم بود توو مسجد که بیچاره یه تخته ش کم بود انگار. تُرک بود. دو تا تیکه کلام داشت که خیلی با حال بود. یکی ش این بود که فقط ترک ها نماز می خونند. دومیش هم این بود: همه رفتنی اند...

دوم. یه شعری بود که فک کنم اولین بار زمانی که راهنمایی بودم خوندم. خیلی قشنگ بود. کلی دنبال شاعرش گشتم. یکی می گفت کدکنی گفته یکی هم می گفت نه برای صاحب یا خرسند یا جلوه مقدم یا ... است!!! ولی خودم فک می کنم (یعنی یکی از رفیقام می گفت که) برای مهدی سهیلیه! می گه:

طی شد این عمر تو دانی به چه سان

پوچ و بس تند چنان باد دمان الخ...

آخر سر هم می گه:

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم

کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت:

کودکی بی حاصل،نوجوانی باطل، وقت پیری غافل

به زبانی دیگر:

کودکی در غفلت ،نوجوانی شهوت، در کهولت حسرت.

 

خدا خودش رحم کنه...

آخر. فردا روز عرفه س. خدا فردا خیلی ها رو می بخشه. خدایا ما رو هم ببخش. داره زود می گذره.

 

Два. درباره صعوبت نگاه داشتن هیجان......
ما را در سایت Два. درباره صعوبت نگاه داشتن هیجان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmaysan1 بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1397 ساعت: 3:08